علی خامنهای، رهبر حکومت اسلامی که به سیر و سیاحت در استان کرمانشاه مشغول شده، در نمایشات مضحکی که تحت عنوان «استقبال» از مقام رهبری توسط سپاه و واحدهای چماقکش حکومت اسلامی به راه میافتد، هر از گاه بیانات «جالبی» ایراد میفرمایند. یکی از این «بیانات» به حذف احتمالی انتخابات سراسری ریاست جمهوری و گزینش رئیس دولت از طریق مجلس مربوط میشود. همچنین پس از هیاهوی فراوان که محافل مختلف بر سر «لزوم» شرکت همگان در انتخابات پیشروی به راه انداختند و نتیجة مطلوب نیز حاصل نشد، حکومت اینک دست به دامان افرادی «خوشنام» نظیر حجتالاسلام یونسی، رئیس سابق ساواک و وزارت اطلاعات شده. یادآور شویم، یکی از عیالات یونسی، بیوة «شهید باکری» است. یونسی با روزنامة «اعتماد» مصاحبه کرده و رادیوفردا هم این مصاحبه را پسندیده! رادیوفردا، مورخ 24 مهرماه سالجاری به نقل از همسر بیوة آن شهید مینویسد:
«برخورد با اصلاحطلبان اقدامی ضدامنيتی بود.»
ما هم در وبلاگ امروز، در گام نخست میرویم به سراغ برخوردی که به زعم آخوندیونسی «ضدامنیتی» است، سپس خواهیم دید که به چه دلیل علی خامنهای با اظهارات بیسروته در کرمانشاه به سراغ ملت ایران آمده، و امیال انسانستیز حکومت اسلامی در این میانه چیست؟
آنچه یونسی برخورد «ضدامنیتی» تعریف کرده کاملاً صحیح است، ولی میباید دید اهداف پیدا و پنهان که پشت این «برخورد» از چشم ملت ایران دور مانده چیست؟ به چه دلیل در قلب یک حکومت فاشیست و «یکدست» که از نخستین روزهای موجودیتاش «تکصدائی» حاکم اصلی بوده، و هر ندای «تغییر» و هر تحرک نامتناسب با خطوط «رسمی»، در کمال توحش، از طریق ترور و لاتبازی سرکوب شده، ناگهان گروهی به بهانة «انتخابات»، انتخاباتی که در این حکومت هیچ معنا و مفهومی نداشته، ادعا میکنند که میخواهند به روزهای «درخشان صدر انقلاب» بازگردند؟ بله، اینگونه پرسشها در گفتگوی یونسی با روزنامة اعتماد منعکس نمیشود. ایشان فقط یک قسمت از «واقعیت» را منعکس میکنند، همان قسمتی که نیازهای محفلی و الهامات اربابانشان را بازتاب میدهد. یونسی در ادامة این مصاحبه میگوید:
«زمانیکه فردی در انتخابات شرکت میکند و به قانون اساسی اعتقاد دارد و خودش میگويد که من برانداز نيستم، بعضی افراد چه اصراری دارند بگويند که وی خارج از نظام است؟»
اتفاقاً یونسی نیز دقیقاً میباید به همین پرسش پاسخ دهد و بگوید به چه دلیل او و همپالکیهایاش از همان روز 22 بهمن 57 که با دستهای توانای ارتش شاهنشاهی و ساواک به قدرت رسیدند تمامی گروهها و تشکلهای پیرو حضرت «امام» خمینی و طرفدار «انقلاب» را مورد تهاجم قرار دادند؟ به چه دلیل یونسی و شرکاء طرفداران «انقلاب» را به زندان انداختند، و بعد هم گروه کثیری از آنها اعدام کردند؟ مگر اینان «خارج» از نظام شما بودند؛ مگر اینها طرفدار آن «انقلابی» به شمار نمیآمدند که شما و امثال شما برایاش همه روزه سینه میزدید؟ اگر حکومت اسلامی آن روزها به این صرافت افتاده بود که این گروهها «ضدانقلاب» هستند، و علیرغم تمامی زحماتشان برای این به اصطلاح «انقلاب» میباید هر چه سریعتر حذف فیزیکی شوند؛ امروز هم بعضیها هم به این نتیجه رسیدهاند که جنابعالی و دوستانتان «ضدانقلاب» هستید؛ باید گورتان را گم کنید؛ قضیه به همین سادگی است!
از قضای روزگار در گیرودار همان سرکوبهای «شیرین» که جناب موسوی با کمک عیالشان همه روزه در راه آن «عرق شرافت» میریختند، گروه کثیری از «معتقدان» به این نظام «هشلهف» فریاد میزدند، «باریک کردن طیف انقلاب و محدود نمودن آن به یک قشر ملا و ملاپرست یک عمل ضد امنیتی برای تمامی ملت ایران است!» چرا خبرنگار اعتماد از یونسی نمیپرسد، به چه دلیل آن روزها سکوت کرده بود؟ بله، مصاحبه کردن با «خودیها» و «همکاسهها» بسیار خوشایند است و مطبوعات جهان فاشیست همانطور که نمونة رابطة «ارباب ـ رعیتی» یونسی با «اعتماد» بخوبی نشان میدهد، بجای «مصاحبه» و رو کردن دست مفتگویانی از قماش ایشان، شیرینی هم به دهان جوجه فاشیستها و مستبدان میگذارند. روزنامهها به اینان تریبون میدهند تا با جفنگبافی، هم برای خودشان «مشروعیت» اجتماعی و سیاسی کسب کنند، هم این نظام ضدبشری را یک حاکمیت قابلقبول معرفی نمایند!
میبینیم، بیجهت نیست که حکومت اسلامی پول کاغذ و جوهر و حقوق خبرنگار و هزینة چاپخانه و ... به این روزنامهها میدهد. پدر آن امیرکبیر بسوزد که در این مملکت «بولتن نویسی» را باب کرد و زمینه ساز تبلیغات خردرچمن پهلویها و ملاها شد. بولتننویسی در جامعة ایران بجای «روزنامهنگاری» نشسته ولی واقعیت حاکم بر عرصة روزنامهنگاری جز این است؛ مطبوعات متعلق به ملت است، نه ارث پدران بینام و نشان میرپنج و علی خامنهای. مطبوعات برای فاشیستها و همکاران آشکار و پنهانشان «تریبون» فراهم نمیآورند. ولی مخدوش شدن جایگاه واقعی مطبوعات در ایران بجائی رسیده که بیش از یکسده پس از مرگ امیرکبیر، این جماعت هنوز در همان دوره گیر کردهاند؛ هنوز «بولتن» مینویسند، اسماش را هم گذاشتهاند «مطبوعات!» این بولتن اسمش «اعتماد» است؛ حتماً «معتمد» مقام رهبری هم هست و به همین دلیل با یونسی جنایتکار مصاحبه میکند:
«اگر مردم شرکت نکنند امنيت کشور آسيب میبيند.»
اهداف یونسی، ساواکی دو زنة حکومت جمکران در این مصاحبه کاملاً روشن است؛ «مردم» باید شرکت کنند، تا مثل گذشته یونسی و همکاراناش با سرکوب، چپاول، لاتبازی و آدمکشی بر گردة ملت ایران سوار بمانند و سواری بگیرند؛ اینهمه تا «کشور آسیب» نبیند! خدمتشان بگوئیم، حضور امثال شما در رأس حکومت خود بیشترین آسیب برای یک مملکت است. شما در مقام «وزیر اطلاعات» ثابت کردید که عرضه ندارید یک آدمکش به نام سعید عسگر را به دلیل سوءقصد به جان «برادر عزیزتان» دستگیر و مجازات کنید؛ شما در همین مقام نتوانستید مسئلة «قتلهای زنجیرهای» را حل کنید، و ترجیح دادید سعید امامی، عزیزدردانة آقای خامنهای را با واجبی «خودکشی» بفرمائید؛ سرکار در برابر قتل عمد یک خبرنگار ـ زهرا کاظمی ـ در زندان اوین، آلو به دهانتان گذاشتید، و بروبر به جهانیان زل زدید و خفقان گرفتید، چه بهتر که این خفقان را همچنان حفظ کنید.
امنیت یک کشور زمانی میتواند تأمین شود که جنابعالی و امثال شما پشت میلههای زندان باشند. دلتان را هم به این «مصاحبهها» خوش نکنید؛ «انتخاباتی» که شما برای آن شکمتان را صابون زدهاید تا با تکیه بر «نتایجاش» خرلنگ ارباب را به سرمنزل مقصود برسانید، در کار نخواهد بود. و اگر انتخابات «مردمی» صورت نگیرد، از قضای روزگار امنیت کشور به خطر نمیافتد؛ این امنیت شما و دوستانتان است که در خطر خواهد اوفتاد.
و اما علی خامنهای، سرکار استوار حکومت اسلامی که با یونسی در کشتی شکستة حکومت جمکران نشسته «پلیتیک» زده و در تخالف ظاهری با او، به زبان بیزبانی همان میگوید که یونسی گفته! جای تعجب هم ندارد؛ اینان همگی همکاران قدیماند. دستیار اصلی اصلاحطلبان، سرداران سازندگی، و خصوصاً یار وفادار جنبش سبز و موسوی کسی نیست جز همین خامنهای که بالاجبار نقش «مخالف» بر عهده گرفته. به گزارش رادیوفردا، مورخ 24 مهرماه 1390، خامنهای طی سفر به کرمانشاه میگوید:
«انتخاب مستقیم رئیسجمهور شیوهای مؤثر ولی قابل تغییر است»
این اظهارات هر چند در ظاهر با نظر امثال یونسی متضاد بنماید، جز تأئید سخنان وی نیست. خامنهای با این سخنان دو پیام مشخص به «فعالان» حکومت اسلامی ارسال میکند. نخست اینکه، انتخابات پیشروی در جمکران میتواند «مهمتر» از آن باشد که بعضیها تصور کردهاند؛ دیگر آنکه اگر در این «انتخابات» شرکت فعال نداشته باشید، این امکان وجود دارد که با تغییر قانون از هیاهوی «انتخابات ریاست جمهوری» نیز در جمکران فاکتور گرفته، از درون همین «مجلس شلم شوربا» که سپاه و بسیج برایتان سرهم میکنند، رئیس جمهور هم بیرون بکشند!
البته برای افراد خارج از طیف حکومتی که اعتباری برای این تشکیلات قائل نیستند اصولاً این حرفها به قول دهخدا «چرند و پرند» است. در حکومتی که نه مشروعیتی در میان است و نه افکارعمومی از اهمیتی برخوردار میشود، چه تفاوتی دارد که رئیس دولت را از کدام سوراخ بیرون بکشند؟ مگر برای هزاران جوان ایرانی که پشت در سفارتخانههای غربی صف کشیدهاند تا ویزای «فرار از حکومت اسلامی» اخذ کنند، یا برای میلیونها کارگر وکارمند که حقوقشان کفاف حداقل زندگی را نمیدهد، احمدینژاد با موسوی و کروبی و حاج «زهرمار» تفاوتی میتواند داشته باشد؟
چرا راه دور برویم؟ نگاهی داشته باشیم به فرار مدیرکل بانک ملی حکومت اسلامی. بانک ملی تا حدی تحت نظارت وزارت امور اقتصاد و دارائی اداره میشود. از طرف سیدشمسالدین حسینی، مدیریت کل بانک ملی، بر خلاف نص صریح قانون کشور به فردی تفویض شده که تابعیت کانادا دارد! نه قوة قضائیه از وزیر دادگستری میخواهد که وزیر مسئول را به دلیل نقض آشکار قوانین به دادگاه معرفی کند، و نه مجلس نمایشی و «نمایندگان» شکمبارة آن جرأت دارند وزیر مسئول را استیضاح کنند. خلاصه بگوئیم، قانون اساسی، و دیگر قوانین در چنین تشکیلاتی فقط عصای دست «خودنمائیهای» بینالمللی و محفلی است؛ ابزاری است جهت توجیه «قانونی» موجودیت یک دولت غیرقانونی.
در نتیجه، روی سخن علی خامنهای در افاضات کرمانشاهیاش به هیچ عنوان با ملت ایران نیست، ملت ایران جداگانه با این دجالان تعیین تکلیف خواهد کرد. وقوقهای خامنهای در کرمانشاه فقط مصرف «خانگی» دارد. اگر طی دو دوره ریاست جمهوری احمدینژاد، روند حوادث در حکومت اسلامی را با دقت دنبال کنیم به واقعیاتی دست مییابیم که امکان درک واکنشهای خامنهای را برایمان فراهم میآورد.
اگر فراموش نکرده باشیم، در گام نخست خصوصاً از طریق روزنامة کیهان و محفل شریعتمداری، که خود زیرمجموعهای است از تشکیلات ملاممد خاتمی، سعی شد تا احمدینژاد را «محبوب» علی خامنهای جا بزنند! خلاصه همان علی خامنهای که همکار و دوست و همکاسة دیرینة رفسنجانی و باند سرداران سازندگی بود نهایت امر در سایة این تبلیغات تبدیل شد به حامی احمدینژاد و دشمن خونی رفسنجانی!
دلیل نیز روشن بود، سیاستهای حامی محفل کودتای 22 بهمن 57، که تا ریاست جمهوری احمدینژاد همة اهرمهای قدرت را به خود اختصاص داده بودند، از توانائی کافی جهت رویاروئی مستقیم با سیاستهای بزرگ منطقهای در ایران عاجز بودند. این محافل تنها راه حل را در چپاندن «مقام معظم» به عنوان عنصر نفوذی در استراتژی نوین دیدند!
در دور دوم ریاست جمهوری مهرورزی نیز همین برنامه از طرف سیاستهای تعیین کننده در منطقه دنبال شد، با این تفاوت که مخالفت شاخههائی از محفل کودتا با تغییرات پایهای در سیاستهای کلان منطقهای در کشورمان ارتباط «بیت رهبری» را با احمدینژاد به چالش کشاند. به همین دلیل بود که شبکة اوباش وابسته به انگلستان، فرانسه و آمریکا در شهرهای بزرگ ایران بسیج شده، با کمک و همیاری ساواک، سپاه و بسیج دست به آشوب زدند. اینهمه تا به خیال خود از تثبیت سیاستهای نوین در ایران که برای آنان منافعی در نظر نگرفته بود جلوگیری به عمل آورند. این عملیات ضدایرانی به این امید آغاز شد که اگر نهایت امر فرصتی دست دهد، اینان بتوانند برای باندهای مختلف وابسته به غرب «وجهة» سیاسی نیز حداقل در «میانمدت» فراهم آورند. و این بود دلیل هیاهوئی که موسوی و کروبی برای به اصطلاح «رأی مردم» به راه انداختند؛ و این بود دلیل سکوت یکهفتهای «مقام معظم!»
با این وجود، مسئلة انتخاب ریاست جمهوری از طریق مراجعه به «آراء مستقیم» در یک فاشیسم دستنشانده مشکلات فراوانی ایجاد میکند. ریاست جمهوری در این حکومت یک مقام تشریفاتی است؛ به قول ملاممد شیاد، رئیس جمهور «تدارکاتچی» است. همة تصمیمات در جای دیگر اتخاذ میشود، هر چند تبلیغات سعی دارد دست تصمیمگیرندگان اصلی را پشت سر یک فرد بیقابلیت که علی خامنهای نام دارد پنهان کند. علم کردن «مقام معظم» به عنوان «رهبر بلافصل»، در کنار یک رئیسجمهور که با تبلیغات فراوان و ظاهراً «آراء میلیونی» به کاخ ریاست جمهوری میرود، کار را خراب میکند؛ چرا که مشروعیت در این میان به دو واحد «مجزا» تقسیم میشود، و امکان جفتکاندازی سیاستهای جهانی از طریق توسل به خشتک پارة «رهبر» کاهش مییابد.
در شرایطی که رئیس جمهور با تبلیغات و هیاهوی فراوان و «آراء میلیونی» قرار است انتخاب شود، و «رهبر» که ظاهراً همهکاره است و هیچگونه مشروعیت از صندوقها کسب نکرده، حکومت اسلامی در تضادی غیرقابل حل گرفتار میآید. شرایطی ایجاد میشود که در آن یک فرد با «آراء میلیونی» میباید در برابر «رهبری» که احدی حاضر نیست به او رأی بدهد کرنش کند. باید بپذیریم که این شرایط ساختار حکومت دستنشانده و وابسته را متزلزلتر میکند و برای آنها که جیبشان را از قبل چپاول ما ملت پر میکنند دردسرساز خواهد بود. این است دلیل تمایل اربابان حکومت اسلامی به حذف «انتخابات ریاست جمهوری!»
با اینهمه، تلاش اینان برای سرکوب ملت ایران نهایت امر کارش به بنبست خواهد کشید. اگر انتخابات ریاست جمهوری «لغو» شود، ساختار حکومت اسلامی یک گام دیگر به حکومتهای استبدادی نزدیکتر شده، این توهم آزاردهنده که هر 4 سال یکبار «انتخاباتی سرنوشتساز» در پیش خواهیم داشت از میان بر خواهد خاست. ولی تازه اول دردسر خواهد شد، چرا که ملت ایران بارها ثابت کرده که در چنین مقاطعی است که به صورت فعال بر علیه استبداد دست به سازماندهی میزند.
«معماران» کور و هاری که این حکومت را روز 22 بهمن 57 با کمک ساواک و ارتش شاهنشاهی سر هم کردهاند، بهتر است جهت خروج از بحرانی که گریبانشان را گرفته، ترفندهای دیگری خارج از گسترش اختیارات سپاه و بسیج و «مقام معظم» یافته، خروج از بحران را به صورتی انسانیتر بررسی کنند. ملت ایران حقوق انسانی از دست رفتة خود را به دست خواهد آورد، و در همینجا بگوئیم، عقربههای سیاست در کشور ایران به هیچ عنوان در مسیر منافع محفل کودتا نمیچرخد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر