در منطقة خاورمیانه و شمال آفریقا تحولات شدت گرفته؛ هم سوریه عملاً پای در جنگ داخلی گذاشته، هم رژیم یمن، علیرغم «ادعاها» از کنار آمدن با آنچه نیروهای قبائل عنوان میشود عاجز مانده، و هم اینکه سه عضو «گروه4»، یعنی فرانسه، آمریکا و خصوصاً روسیه، طرفهای درگیر در «بنبست» مذاکرات صلح خاورمیانه، به صراحت از بازگشت اسرائیل و فلسطین به پشت میز مذاکره سخن میگویند. اگر به این چشمانداز، بحران فزایندة لیبی و تلاشهای «صلحآمیز» اخیر بریتانیا در بحرین را اضافه کنیم، به صراحت میتوان گفت که تا رسیدن مشکلات به دروازههای تهران راه دوری نمانده. بیدلیل نیست که رادیوفردا، مورخ 12 خردادماه 1390 به نقل از وزیر امور خارجة فرانسه، آلن ژوپه مینویسد:
«پیش از نشست پیش روی مجمع عمومی سازمان ملل، مذاکرات نیمهتمام صلح خاورمیانه [باید] احیا [شود]»
ولی تا آنجا که به یاد داریم در میعادهای پیشین فرانسه هیچگاه از تعلیق مذاکرات صلح خاورمیانه ابراز نگرانی نکرده بود! به هر تقدیر، تا آنجا که به شرایط داخلی ایران مربوط میشود، به دلیل «بازداشت موقت» دیپلمات جمکرانی در قاهره، یکی از مهمترین لایههای دیپلماتیک منطقه در ارتباط با حکومت اسلامی، لایهای که به برکت «سیاست انسداد» به طور کلی از چشم پنهان نگاه داشته شده بود از چنبرة «اسرار مگو» بیرون افتاد. این بازداشت که به تعلیق سفر یک هیئت 50 نفرة مصری به ایران منجر شد، به صراحت نشان داد که نقش حکومت اسلامی در همکاری مستقیم با سیاستهای اسرائیل بیش آنچه بعضیها فکر میکنند علنی شده، در نتیجه زدن نعلوارونه دیگر کارساز نیست.
میدانیم که گذرگاه «رفح» و ارتباط زمینی بین مصر و نوار غزه یکی از مهمترین ابزار «سیاسی ـ انتظامی» است که میتواند بر انزوای این منطقه و سلطة انسانستیز سازمان حماس بر ساکنان غزه نقطة پایان بگذارد. مهمترین نقش حماس، سازمان اسلامگرائی که با حمایت مستقیم «آریل شارون»، نخست وزیر وقت اسرائیل و همتایان منطقهای او در نوار غزه فعال شده، زمینهسازی جهت تأمین حاشیة امن برای اسرائیل است.
البته از آنجا که تبلیغات دولت اسرائیل همچون تبلیغات بسیاری از دول جهان در مسیر واژگوننمائی طی طریق میکند، «حاشیة امن» برای تلآویو میباید همان باشد که حماس به وجود میآورد! به عبارت سادهتر، تحریک افکار عمومی جهانیان پیرامون حضور فعال یک تشکیلات «خطرناک» و اسلامگرا که به هیچ عنوان «موجودیت» اسرائیل در منطقه را تحمل نخواهد کرد! بدیهی است، چنین سازمانی که سالها مورد حمایت «تساهال»، ارتش اسرائیل قرار گرفته جهت به بنبست کشاندن مذاکرات صلح پیوسته نقشی حیاتی ایفا کند. کافی است دولت اسرائیل حضور «قدرتمند» حماس در منطقة غزه را خطری جدی برای امنیت خود معرفی کرده، و جهت اثبات خطر این مسلمانان «پشمآلو» و از جانگذشته، سناریوی چند عملیات ایذائی توسط سازمانهای رنگارنگ داخلی و خارجی به روی صحنه برده شود. افکار عمومی در غرب آماده خواهد بود که از هرگونه وحشیگری دولتهای «تلآویو» در منطقه حمایت «معنوی» و نهایتاً «مالی» و اقتصادی صورت دهد. این سناریوی انسانستیزی است که در مناطق اشغالی، پس از به قدرت رسیدن آخوندها در ایران توسط سازمان سیا گام به گام به پیش برده شده.
زمانیکه دکان حسنی مبارک، «فرعون» انگلیسی و «ابدمدت» مصر، در چارچوب دیپلماسیهای نوین منطقه «تعطیل» شد، همانطور که دیدیم در گام نخست حکومت اسلامی خیز برداشت تا از فروپاشی سیاستهای حامی جمکران در مورد «گذرگاه رفح» جلوگیری به عمل آورد. جمکرانیها از اینکه ساکنان نوار غزه امکان ایجاد ارتباطات منطقی و طبیعی با همسایگان مصری خود داشته باشند به شدت مضطرب شدند، و به همین دلیل نیز کاروانهای خردجال در تهران با کفن و تابوت و زوزة شهادتطلبی به راه افتاده بود تا به «ملت مسلمان» «نوار غزه» کمکرسانی کند! یادمان نرفته که دولت ترکیه نیز از طریق «او. ان. جیهای» وابسته به محافل آمریکائی، کشتی آذوقه و محمولههای «انساندوستانه» برای «مسلمانان» غزه میفرستاد! بله، هدف تمامی این تلاشهای خیرخواهانه، در واقع ممانعت از برقراری ارتباط طبیعی ساکنان غزه با همسایگان مصریشان بود. این ارتباط سیاست «حماسسازی» و شهیدپروری و لاتبازی دولت اسرائیل را در غزه با شکست روبرو میکرد و خطری بود برای دولتهای وابسته به غرب. با این وجود، شکست محاصرة زمینی ساکنان نوار غزه امروز علنی شده، و حنای اینگونه رزمایشهای انسانستیز که تحت عنوان «کمک» به ملتها صورت میگیرد دیگر رنگی ندارد.
پس از شکست طرحهای اربابان حکومت اسلامی برای تداوم انسداد گذرگاه رفح، چشم امید جمکرانیها به تحولات سیاسی در مصر خیره ماند. در وادی این امیدهای واهی، حمایت مالی جمکران از نامزدی محمد البرادعی، از وابستگان محفل اخوانالمسلمین و رئیس سابق سازمان انرژی اتمی در انتخابات آتی ریاست جمهوری، به عنوان مهمترین سنگ زیربنای سیاسی جمکران در منطقة خاورمیانه تعیین شد. اینجاست که فروپاشی روابط «حسنه» ملایان با بازماندگان رژیم حسنیمبارک در مصر از اهمیت استراتژیک برخوردار میشود. جمکرانیها که برای پیشبرد سیاست اربابانشان حساب سیاسی قرص و محکمی در مصر باز کرده بودند، پس از اخراج دیپلماتشان و منتفی شدن سفر هیئت 50 نفرة مصری به تهران، بالاجبار عقبنشسته و ملت مصر را به حال خود رها کردهاند. حال باید دید تا کی این عقبنشینی ادامه خواهد یافت؟
از طرف دیگر، در مورد سوریه نیز شاهدیم که دولت خاندان اسد پای به مرحلة نوینی در سرکوب شورشها گذاشته. اینکه «شورش خیابانی» نهایتاً به نفع چه محافلی تمام خواهد شد، مسئلهای است که بارها و بارها در همین وبلاگ مطرح کردهایم؛ شورشهای شهری، بیپایه و بیهدف هیچ منفعتی برای ملتها به ارمغان نخواهد آورد، نکبت و توحش برخاسته از «انقلاب اسلامی» در برابرمان قرار دارد. ولی اگر دود این شورشها به چشم ملتها میرود، مسلماً کباباش نصیب قدرتهای بزرگ خواهد شد. و دقیقاً به همین دلیل است که عوامل حزب بعث سوریه از یکسو، و عناصر وابسته به سیاستهای استعماری از سوی دیگر سعی دارند به آتش شورشهای شهری و آشوبهای خیابانی هر چه بیشتر دامن بزنند. جالب اینکه، همزمان با اوجگیری این تنشها و درگیری ارتش سوریه با آنچه «مردم» عنوان میشود، در ترکیه نیز برخی محافل قصد کودتای نظامی داشتند و امروز «اوپوزیسیون» سوریه با آقای اردوغان در ترکیه مذاکره میکند! رادیوفردا، مورخ 12 خردادماه 1390 مینویسد:
«در حالیکه رهبران و شخصیتهای اپوزیسیون سوریه برای بررسی وضعیت این کشور و آینده آن در ترکیه گردهم آمدهاند، خبرگزاریها از مرگ 41 تن از مردم شهر الرستن در اثر بمباران این شهر خبر میدهند.»
باید قبول کرد که هم «شخصیتهای» اپوزیسیون به موقع در ترکیه جمع شده بودند، و هم نیروی هوائی «خاندان اسد» بمبها را درست سربزنگاه بر سر مردم ریخت؛ اگر هم بمبارانی در کار نبوده، حداقل «خبرش» را آنطور که باید و شاید در بوق انداختند. خلاصه نوعی «17 شهریور سوری» تهیه دیده شده بود که احتمالاً حلوایاش را نیز قرار بوده، ژنرال نیروی هوائی ترکیه پس از انجام کودتای فرخنده بین مردم «تسهیم به نسبت» کنند! میبینیم که همتایان قرهباغیها و فردوستها در سوریه نیز فعالاند، هر چند پایان این نوع سیاستگزاری دیگر فرارسیده و بهترین دلیل اینکه تمامی تلاشهای محافل استعماری جهت جایگزینی دیکتاتورهای فرسوده با انواع نوین و «مردمی» و «دوستداشتنی» و ... بر ملتهای منطقه به بنبست میرسد!
جالب اینکه روابط تاریخی، فرهنگی و سیاسی بین دو ملت ترکیه و سوریه، که مرزهای آبی و زمینی مشترکشان به صدها کیلومتر بالغ میشود، طی 70 سال گذشته در پستوی روابط جهانی «خاک» خورده. این دو کشور به صورتی «رفتار» میکنند، تو گوئی هر کدام در یک سیارة مستقل و مجزا قرار گرفتهاند! ولی آنچه این ملتها را از یکدیگر جدا کرده، و مرزهایشان را به زبالهدان تبدیل نموده، منافع محافل استعمارگر است. محافلی که امروز در چارچوب روابط نوین پای در مرحلة فروپاشی گذاشتهاند.
از اینرو دولت ترکیه دیگر نمیتواند نسبت به آنچه در مرزهای جنوبیاش میگذرد همچون دوران گذشته «بیتفاوت» بماند. حکومت جمکران نیز نمیتواند هم با سوریه روابط تنگاتنگ و دوستانه داشته باشد، هم ترکیه، شریک استراتژیک دولت اسرائیل را کشور دوست و برادر بخواند و همزمان خواستار نابودی اسرائیل نیز بشود. دورة این نوع «لاتبازیهای» دیپلماتیک که مردهریگ روابط «جنگ سرد» است به پایان رسیده. و به همین دلیل است که امروز دولت ترکیه با همان ارتش «سازمان ناتو» که در مرزهایاش استقرار یافته مجبور است در مورد مسائل داخلی سوریه مستقیماً «قبول مسئولیت» کرده و ایفای «نقش» نماید. این «نقشپذیری» نوین را با کودتا نمیتوان از صحنة سیاست داخلی ترکیه محو کرد.
جهت اجتناب از اطالة کلام، بررسی مسائل منطقه را در همینجا متوقف کرده، پیش از پایان مطلب نگاهی به تحولات داخلی کشورمان میاندازیم. در ایران دولت احمدینژاد، همانطور که بارها گفتهایم در برابر دو میعاد انتخاباتی قرار گرفته. نخستین انتخابات مربوط است به کنترل مجلس شورای اسلامی، و دومین آن حفظ و یا حذف «باند احمدینژاد» در قدرت اجرائی را مشخص خواهد کرد. به همین دلیل جناحهای سیاسی موجود در بافت حکومت اسلامی، به صورتی که شاهدیم به جان یکدیگر افتادهاند. با این وجود این امر را نمیتوان از نظر دور داشت که «حملاتی» که محافل متفاوت سیاسی در داخل مرزهای ایران بر علیه یکدیگر صورت میدهند، به هیچ عنوان تناسبی با شرایط استراتژیک نوین منطقه ندارد. به عبارت سادهتر، اینکه لاتولوتهای وابسته به بیترهبری بر سر مشائی و «جنگیریهای» او چه سروصدائی به راه بیاندازند و چه لفاظیها کنند، اگر هنوز از منظر حقوقی و سیاسی در شرایط حکومت اسلامی امکانپذیر باشد، دیگر ثمره و میوة مأکول گذشته را به بار نخواهد آورد. در وبلاگ «نعلطلا» گفتیم، هیاهوی «مقام معظم» بر سر مصلحی، هر چه بود و نبود، میخ آخر به تابوت احمدینژاد نمیباید تلقی شود؛ احمدینژاد هر لحظه میتواند همچون کنت دراکولا سر از تابوت به در آورده و به راه بیافتد.
اما از طرز برخورد محافل استعماری و حامیان خامنهای و روزینامة کیهان و برخی مراجع مذهبی نزدیک به اینان، چنین برمیآید که ارتباطشان با فضای سیاستگزاری کشور قطع شده. علی خامنهای همچون اصحاب کهف از غار بیرون دویده، قصد دارد با سکههای عهد دقیانوس به بازار رفته و به خیال خود «خرید» کند. سکة دقیانوس علی خامنهای چیزی نیست جز همان «انقلاب» اسلامی، و به اصطلاح «ارزشهائی» که گویا سه دهة پیش امام خمینی از جیب مبارکشان بیرون آورده و کف دست ملت ایران گذاشتهاند! امروز خارج از طیف پاسدار و بسیجی و آنان که شستشوی مغزی شامل حالشان شده مشکل میتوان برای این شعارها «مشتری» پیدا کرد. ملت ایران پاسدار نیستند؛ در تفکر سیاسی جاری نزد ایرانیان این حرفها دیگر خریدار ندارد. آقای خامنهای میتواند با بسیج لاتولوتها و پاسدار جماعت یک یا دو انتخابات دیگر را هم به نفع محفل خود «تمام» کند، ولی این سیاست دیگر به پایان خط رسیده و پس از این عملیات «محیرالعقول» فقط پرتگاه مرگ و نیستی در برابرش آغوش خواهد گشود. به عبارت دیگر، اگر مرور زمان شامل حال دقیانوس شده، این امر در مورد دراکولا صادق نیست؛ بر اساس افسانهها، جاودانگی کنت دراکولا ریشه در مرگ «ویژة» ایشان دارد.
البته در اینکه بعضیها این بساط «باورشان» شده، جای تردید نیست. نه تنها این «بساط» که حتی «نبرد با آمریکا» نیز در کلة پوک بعضیها حسابی «جاافتاده»، ولی استفادة پیوسته از قرص خوابآور فقط یک نتیجه دارد؛ تأثیر قرص را روز به روز کاهش میدهد. باری در دنبالة همین «بساط» شاهدیم که میخواهند سالگرد «ارتحال» خمینی دجال را به میعادی جهت لبیک به افکار بلند و عالمانة آنحضرت تبدیل کنند! خبرگزاریهای جمکران از چند روز پیش عملیات مسخرة خود را آغاز کرده، و با بیرون کشیدن «حسن و حسین» از پستو و «خاطرهسازی» پیرامون رشادت و سجایا و مبارزات و به ویژه «ادب» و تربیت حضرت آیتالله خمینی دست پیش گرفتهاند تا پس نیفتند. کار داغ کردن تنور «اسلام انقلابی» به این مرحلة «حساس و سرنوشتساز» رسیده که آیا احمدینژاد در مراسم یادبود ارتحال این جناب «سخنرانی» خواهد کرد یا خیر! باید بگوئیم این مسخرگیها جان کسی را از مرگ سیاسی نجات نخواهد داد؛ به بیراهه میروید. چه احمدینژاد سخنرانی کند و چه اصلاً در این «مراسم» شرکت ننماید، مسائل سیاسی کشور در همین مرحلهای که منجمد شده باقی خواهد ماند.
بنبست سیاسیای که در ساختار نوین منطقهای، حکومت اسلامی پای در آن گذاشته با شرکت و یا عدم شرکت احمدینژاد در مراسم «ارتحال»؛ جنگیریهای مشائی و یا اخلاص بیشبهة امام خمینی به حضرت باریتعالی حل نخواهد شد. روزگاری بود که این نوع لاتبازیها و «برخوردهای» تبلیغاتی میتوانست از حمایت محافل بینالمللی برخوردار شود، چرا که سانسور حاکم بر ملتها و «کنار» آمدن محافل متخالف کارساز این قماش صحنهگردانیها بود و تفکر اجتماعی را در این صورتبندیها به قهقراء میبرد و همان میشد که پس از کودتای میرپنج تا به امروز شاهدیم؛ حکومت برای اوباش، و سرکوب برای ملت! ولی این صورتبندی در شرایطی که مسئولیت سیاسی هر روز «علنیتر» و الزامیتر میشود، و حتی دولت آتاترکیهای دستنشانده نیز مجبور شده به یاد مرزهای جنوبیاش بیفتد و راه چارهای برای بحران سیاسی در سوریه بیابد، دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت.
حکومت اسلامی در تمامیتاش ـ اصولگرا، اصلاحطلب، سبز، مجاهدین انقلاب و ... ـ میباید امروز این سئوال را در برابر ملت ایران پاسخ دهد. آیا حملات اخیر روزینامة کیهان به اکبر رفسنجانی؛ فحاشی و تهدیدات گروههائی از ملایان بر علیه مشائی؛ بازداشت 50 تن از نزدیکان احمدینژاد؛ دعوا بر سر محدودة مسئولیتها و اختیارات قوة مجریه؛ قهرهای «جدید» جناب ریاست جمهوری با مقام معظم و عدم شرکت ایشان در برخی «جلسات»؛ و مزخرفاتی از این قماش میتواند ارتباطی با مسائل و مشکلات ایرانیان داشته باشد؟ به اینان بگوئیم، به تدریج میباید قبول کنید که قدرت اگر در گذشته میتوانست فقط به دلیل موفقیت در مردمفریبی به شما تفویض شود، در شرایط فعلی میباید به نحوی از انحاء جوابگوی نیازهای ملت ایران باشید. حواله دادن یک ملت به روز قیامت، و فریاد و هیاهو بر علیه «ظلم» و «ستم»، کاری که تخصص تمامی ملایان و بچهملایان است، دیگر در سیاست کشور جائی ندارد، و مطمئن باشیم روز به روز موضوعیت چنین «مبهماتی» هر چه بیشتر به زیر سئوال خواهد رفت.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر