با امضاء توافقنامة «تبادل سوخت هستهای» زمینة یکی از مهمترین تنشهای «نظامی ـ سیاسی» استعماری در اطراف مسائل کشور ایران از میان برداشته شد. عقد این توافقنامه، آنهم در حضور رهبران دو کشور ترکیه و برزیل، که هم در حال حاضر از اعضاء شورای امنیت سازمان ملل به شمار میروند و هم از منظر سیاسی با ایالات متحد ارتباطات نزدیک دارند، علیرغم تمامی نارسائیهائی که در متن توافقنامه میتوان «جستجو» کرد یک برد کامل در مسیر تنشزدائی از روابطی است که فضای سیاست منطقهای را طی سالهای گذشته زهرآگین کرده بود. حمایت رسمی مسکو و پکن از این قرارداد مهر تأئید دیگری است بر اتمام پروژة «جنگافروزی» یانکیها در کشور ایران. همانطور که پیشتر نیز عنوان کردهایم، اینکه آیا این «بمبسازی» یک واقعیت نظامی و فناورانه بوده، یا اینکه صرفاً در بوقهای تبلیغاتی عموسام حضور فعال داشته، آنقدرها از اهمیت برخوردار نبود. آنچه اهمیت داشت این بود که بوقهای استعماری به خود اجازه میدادند در چارچوب استراتژیهای جهانی خود کشور ایران را به دلیل برخورداری «فرضی» از یک فناوری «هستهای ـ نظامی» تبدیل به گوشت دم توپ کنند، و ادامة این صحنهگردانی فقط به زیان ملت ایران، و نه حکومت اسلامی تمام میشد.
بلندپروازیهای «هستهای» در میان دولتمردان جهان سوم نادر نیست. اما به عقیدة ما هر ملتی میباید این بلندپروازیها را در چارچوب امکانات و نیازهای واقعی خود مورد بررسی قرار دهد، نه در ارتباط با نیاز سیاستهای جهانی. البته از نخستین ساعات امضاء توافقنامة فوق سیل «شک و تردیدها» و کارشکنیهای لفظی «دماغسوختهها» از چهارگوشة جهان به راه افتاد. رئیس ادواری اتحادیة اروپا نخستین فردی بود که در مورد «اهداف» ایران شک و تردید خود را اعلام داشت؛ سپس نوبت به سخنگویان مختلف محافل آمریکائی رسید که این توافقنامه را بیارزش خوانده خواستار ادامة بحثها در شورای امنیت سازمان ملل جهت تمدید «تحریمهای اقتصادی» علیه ایران شوند! ولی خلاصه کنیم، در شرایط فعلی، از منظر حقوق بینالمللی دست آمریکا و انگلستان عملاً در ارتباط با ماجراجوئیهایشان در ایران از پشت بسته شده، و موضعگیریهای مسخرة لندن و واشنگتن بیشتر به بهانهجوئی بچههای لوس و ننر میماند، تا یک سیاستگزاری بخردانه!
اینکه آمریکا به هر ترتیب قصد دارد محور فروریختة «کابل ـ بغداد» را از طریق پلهای رابط در سرزمین ایران تبدیل به محوری فعال و قدرتمند در تقابل با سیاستهای بزرگ منطقهای نماید طی سالهای آینده نیز یک «نیاز» استراتژیک واشنگتن باقی خواهد ماند؛ آنچه امروز میباید قبول کرد مطلب دیگری است. به طور خلاصه این «محور» نمیتواند به هیچ قیمتی از سرزمین ایران عبور کند، و غرب میباید این استراتژی را برای چندین دهة آینده به هر صورت ممکن «هضم» نماید.
در این میان، کارشکنی در برابر این توافقنامه حتی به اعضاء مجلس فرمایشی جمکران، روزنامههای رسمی حکومت اسلامی، و افراد منسوب به «جنبش سبز» نیز سرایت کرد، و گروههائی صریحاً مخالفت خود را با این توافقنامه اعلام داشتند! البته این گروهها میتوانستند شهامت بیشتری به خرج داده، بجای اعلام عدم موافقت خود با توافق اخیر، تمایل خود را به ادامة هرجومرج و تهدید شبانهروزی ملت ایران توسط ارتشهای آمریکا و انگلستان و اسرائیل اعلام دارند. به عقیدة ما این نوع «برخورد» به صورتی روشنگرانهتر میتوانست مواضع واقعی این افراد و گروهها را علنی کند. حتی نهضت آزادی نیز در این مقطع مجبور شد از امضاء توافقنامة فوق «حمایت» به عمل آورد. حال میباید پرسید آنان که در بنبست استراتژیک فعلی، علیرغم حضور در رأس حاکمیت، با عقد این توافقنامه که از منظر حقوقی اجازه خواهد داد دست و پای ملت ایران از قید و بندهائی که عوامل انگلیس و آمریکا بر آن محکم کرده بودند کمی باز شود، به چه دلیل علم «مخالفت» به هوا بردهاند، و اینکه این «رفتار» چه نوع حمایت از منافع ملی میتواند تلقی شود؟
در رأس مخالفان میباید از محفل روزنامة «جمهوری اسلامی» نام برد. این ورقپاره که طی سه دهه، علیرغم تیراژ بینهایت پائین، صرفاً با تکیه بر بودجة ملت ایران همچنان به «درافشانیهای» مطبوعاتی خود ادامه داده، در عمل بستری است که تشکیلات فعلی میرحسین موسوی در آن آغاز به کار کرده. اینکه از نظر «حقوقی» سیدعلی خامنهای صاحب امتیاز این روزینامه باشد، و افرادی از قماش علیاکبر ولایتی سر در درگاه آن بگذارند، برای این «نشریه» اعتباری کسب نخواهد کرد، کاملاً بر عکس! این وابستگیها به صراحت نشان میدهد که علیرغم موضعگیریهای نمایشی، کدام محافل در تضاد واقعی با منافع ملت ایران و «تنشزدائی» در دیپلماسیهای کشور فعال هستند: بیترهبری، لژهای ماسونی، خط امام، روحانیت مبارز، جنبشسبز، و ... روزینامة جمهوری اسلامی که عقد قرارداد فوق را نه یک پیروزی که یک عقبنشینی «توصیف» میکند! میباید پرسید «عقب نشینی» چه کسانی و از کدام مواضع؟
آیا طی سه دهة گذشته حکومت اسلامی اصولاً «مواضعی» داشته، که از آنان دفاع به عمل آورده؟ چرا طی اینمدت در امر خودکفائی فرآوردههای نفتی از قبیل تولید بنزین، نفتسفید، روغن موتور و ... از مواضعتان حمایت نکردهاید؟ چرا طی این سه دهه شبکة خط راهآهن کشور را آنچنان که باید گسترش ندادهاید؟ چرا در زمینة تأمین مسکن از مواضع اصولی برخوردار نیستید، و چرا و چرا ... حال که به یک مسئلة بینهایت پیچیده رسیدهایم، مسئلهای که دولت ایران در آن به هیچ عنوان نمیتواند در سطح جهانی تصمیم گیرنده تلقی شود، و آخرالامر تصمیمات نهائی در پایتخت قدرتهای هستهای جهانی اتخاذ خواهد شد، شما اینهمه «اصولی» شدهاید؟ کدام «اصول»؟ «اصول» قرار دادن یک ملت در برابر لولة توپ ارتش انگلستان، یا فراهم آوردن زمینة تهدید شبانهروزی یک ملت به بمباران، حملة نظامی و تحریم اقتصادی؟! ای کاش شما در زمینة خدمات پزشکی، تأمین مسکن، آموزش و پرورش، سوادآموزی و ... نیز اینچنین «اصولی» عمل میکردید! ولی در این زمینهها اگر کاری نکردهاید به دلیل بیعرضگی و نوکری و خودفروختگیتان است؛ کشیدن یک خط راهآهن نیازمند توافقات جامعة جهانی نیست! عرضه و دلسوزی برای مملکت میطلبد.
ولی نمیباید اشتباه کرد، اگر «تأکیدات» روزنامة جمهوری اسلامی در رد توافقهای «تبادل سوخت» را به موضعگیری «سبزها» مرتبط کنیم، به صراحت میتوان دید که لانة «موج سبز» کجا قرار دارد: بیت رهبری! سایت «کلمه» که توسط عمال موج سبز اداره میشود در رد توافقنامة اخیر مینویسد:
« بررسى اتفاقهاى چند روز اخیر این فرضیه را جدىتر کرد که دولت براى کنترل شرایط داخلى به تمام خواستههاى غرب خلاف شعارهایش در زمینة انرژى هستهاى تن داده است»
منبع: رادیوفردا، 28 اردیبهشتماه 1389
میبینیم که از بادمجان دورقابچینان بیترهبری در روزینامة «جمهوری اسلامی» تا سایت هم آنهائی که تا چند ماه پیش در خیابانها ظاهراً «رهبر» را فحشکش میکردند، یک «اصل» اولویت یافته: فراهم آوردن امکان ایجاد بحران پیرامون مسئلهای که دولت ایران هیچ دخالتی در آن نمیتواند داشته باشد! سایت کلمه با این اظهار نظر به مخاطب چنین تفهیم میکند، «اکنون احمدینژاد با حمایت غرب شروع به سرکوب جنبش سبز خواهد کرد، چرا؟ چون استقلال هستهای را احمدینژاد به غرب فروخته!» باید به اهالی کلمه بگوئیم، برای فروش هر کالائی میباید نخست کالای مذکور در اختیار فروشنده باشد؛ حکومت اسلامی فاقد موضعگیری کلان هستهای است، چرا که از منظر استراتژیک چنین قدرتی اصولاً نداشته و ندارد. در ثانی، احمدینژاد آنقدرها با جنبش سبز کاری نداشته، این شما هستید که با هیاهوسالاری در جایگاه «حسین شهید» نشسته و با کمک رسانههای غرب آه و ناله به آسمان بلند کردهاید.
مگر همین چند روز پیش نبود که آقای موسوی پس ازتشریففرمائی به قم یک «سخنرانی» سرنوشتساز هم ایراد کردند، که در سایت شما هم منتشر شده؟ اگر این سخنان را نشنیدهاید، حتماً «محتوای» غنی این سخنرانی را آویزة گوش فرمائید. خلاصه کنیم شما سبزها جز «اوباشگری» تا به حال هیچ طرحی ارائه ندادهاید؛ و برنامة شما همان بساط 8 سالة سید خندان است. نظریهپردازیتان هم در حد «اسلام خوب» و بهبهوچهچه از «مقدسات» متوقف میماند. ملت ایران دچار فراموشی نشده. در شرایط فعلی سخن گفتن از فاطمة زهرا، و ترهات بافی از شهادت حسین و ... و دیگر مسائل کشکی برای کسی نان و آب نمیآورد. خدمتتان بگوئیم، «کلوتیلد رایس» فرانسوی، رابط انگلیسیتان که دیروز آزاد شد آدرس عوضی به شما داده بود.
از این گذشته، به چه دلیل به خود اجازه میدهید در مورد مسئلهای که امنیت روزمرة ایرانیان را به مخاطره انداخته با چنین سبکسری برخورد کنید؟ القاء این شبهه که دولت احمدینژاد از منظر استراتژیک در مورد مسئلة سوخت هستهای، آنهم در مرزهای روسیه که یکی از مهمترین قدرتهای نظامی هستهای جهان به شمار میرود، از قدرت تصمیمگیری «مستقل» برخوردار بوده جفنگگوئی است. عمل دولت احمدینژاد بردار «حاملی» است از آنچه استراتژیهای بینالمللی پیرامون موضع هستهای ایران در مرزهای روسیه دیکته میکنند. خارج از این نیست، و اگر کسی خارج از این به شما «اطلاعاتی» داده، غرضورزی کرده. خلاصه بگوئیم، حکومت اسلامی در شرایطی قرار ندارد که در صحنة بینالمللی در تضاد با منافع استراتژیک روسیه، دولتهای ترکیه و برزیل را به تهران آورده، در چارچوب منافع غرب با آنان قرارداد منعقد کند. با این وجود تیتر «رادیو فردا» را ما بسیار «معقول» تحلیل میکنیم:
«توافقنامة تهران عقبنشینی بود، نه پیروزی!»
ما کاملاً با رادیوفردا موافقایم، با یک تفاوت بسیار جزئی. این «عقبنشینی» از سوی ایالات متحد و انگلستان صورت گرفت، نه از طرف ایران! همانطور که بالاتر گفتیم اصولاً حکومت اسلامی نمیتواند در مباحثی که امنیت جهانی را رقم میزند صاحب رأی «مستقل» معرفی شود. ولی عدم رضایت غرب را به صراحت هم در عکسالعملهای خارجی و هم در صحنة داخلی ایران شاهدیم. رادیوفردا در واکنش به توافقنامة تهران از قول هیلاری کلینتن در دیدار با کمیتة روابط بینالملل سنای ایالات متحد مینویسد:
«خانم کلينتون در اظهار نظری غيرمنتظره به کميتة روابط خارجی سنای آمريکا گفت که چين و روسيه از کشورهای عضو دائم شورای امنيت، با پيشنويس قطعنامه [تحریمها علیه ایران] توافق کردهاند.»
میبینیم که تلاشهای ایالات متحد، برخلاف آنچه «سبزها» القاء میکنند، دقیقاً در جهت حفظ فشارهای دیپلماتیک بر ملت ایران متمرکز شده. تهدید به تحریمها به معنای قرار دادن اقتصاد کشور در شرایط متزلزل، تحمیل بلاتکلیفی بیشتر به صنایع، خدمات، آموزش و برنامهریزیهای کشوری و غیره خواهد بود، اینهمه فقط در ابعاد داخلی! ولی ما نگرانی خانم کلینتن را به درستی درک میکنیم. ایشان از روز نخست جائی در دولت «اوباما» نداشتند و به احتمال زیاد حضورشان فقط به دلیل فشار محافلی صورت گرفت که امید به تجدید تحریمها بر علیه ایران بسته بودند. به عبارت دیگر، اگر منجلاب بحرانآفرینیای که بر محور تبلیغات «هستهای» در اطراف ایران به راه انداختهاند از میان برود، مشکل میتوان برای آیندة سیاسی خانم کلینتن، و به طبعاولی محافل وابسته به ایشان در دولت اوباما امتدادی متصور شد. کلینتن میباید پست وزارت امور خارجه را ترک گفته، گوشة عزلت بگزیند؛ این است دلیل واقعی هیاهوسالاری وی. البته کلینتن دروغ نگفته بلکه بخشی از واقعیت را پنهان داشته و نمیگوید، پیش از توافق تهران، چين و روسيه با «بررسی» پيشنويس قطعنامة کذا توافق کرده بودند! در نتیجه، پس از توافق سه جانبه هم پیشنویس کذا را بررسی خواهند کرد، ولی صرفاً برای رعایت پروتکل دیپلماتیک! ناگفته نماند که اگر تحریمی بر علیه ایران تصویب شود، شامل حال ایالات متحد خواهد شد که در حال حاضر از طرق غیرمستقیم به فروش سلاح به حکومت اسلامی مشغول است.
در میان تیترهای امروز با مسائل دیگری نیز برخورد میکنیم، به طور مثال با دستگیری رئیس محافظان میرحسین موسوی! بر اساس گزارشات رسیده، دوشنبه شب، فردی به نام احمد یزدانفر که گویا رئیس تیم محافظان موسوی بوده توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده. نخست باید گفت القاء این امر که فرد مذکور یکی از فعالان «جنبش سبز» میباید تلقی شود، جز اراجیف نیست. به هر تقدیر میرحسین موسوی به دلیل جنایات فراوانی که طی دوران 8 سالة نخستوزیریاش مرتکب شده، از دیرباز در خانههای تیمی و به اصطلاح «امن» زندگی میکند. تیم محافظان وی نیز از طرف وزارت اطلاعات معرفی میشود، موسوی تیم محافظان شخصی ندارد! در ثانی، اینکه یک ساواکی از قماش یزدانفر در جرگة «طرفداران» جنبش سبز معرفی شود، آیا دلیلی بر حقانیت این جنبش میباید تلقی گردد، که بعضی سبزها اینهمه پیرامون دستگیری یزدانفر سروصدا به راه انداختهاند؟
البته مسئلة نظارت نزدیکتر وزارت اطلاعات بر امر «محافظت» از موسوی از ابعاد دیگری نیز میتواند برخوردار باشد. با در نظر گرفتن ابعاد پوچگوئیهای اخیر میرحسین موسوی در قم، به احتمال زیاد نقش وی در آیندة سیاسی ایران بکلی از میان رفته. بارها نوشتهایم و اینبار نیز تکرار میکنیم، موسوی یک کارمند عالیرتبة دولت است، «دولتمرد» نیست؛ این جوهره را هیچگاه نداشته و امروز هم ندارد، با هیاهو و سروصدا نمیتوان چنین خصلتی در افراد ایجاد کرد. با این وجود، در کمال تأسف امروز به دلیل عقبنشینی صریح شاخکهای مشخصی از سیاستهای غرب در ایران، توسل به ترور این فرد جهت ایجاد بحران در کشور میتواند به صراحت یک گزینة محتمل به شمار آید. در زندگینامة سیاستبازان جهان سوم کم اتفاق نیافته که جسد اینان، از خودشان، آرمانهایشان و افکارشان با ارزشتر تلقی شود. و معمولاً در چنین صحنهسازیهائی محافظان نقش اصلی را بازی میکنند! در کمال تأسف میرحسین موسوی امروز پای به این مرحله گذاشته.
این اصل کلی را نمیباید از نظر دور داشت، که طی سالهای آینده نیز تلاش برخی محافل در ایالات متحد و انگلستان بر این امر متمرکز خواهد شد تا به هر ترتیب زمینة تنشزائی بر علیه ملت ایران همچنان فراهم و آماده باقی بماند. به استنباط ما در شرایط فعلی ایجاد بحران سیاسی در کشور به هر طریق ممکن قابل پیشبینی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر