۴/۲۸/۱۴۰۴

قیچی استعمار و رفراندوم!

 

 

 

پس از طوفان سهمگینی که به دلیل شکست کودتای 13 ژوئن در ایران به راه اوفتاد،  و منطقه و بسیاری کشورها را در تلاطم فرو برد،‌   اینک پای به نوعی آرامش پس از طوفان گذارده‌ایم.   ولی نمی‌باید دچار توهم شد،  چرا که این آرامش گذراست.    بازندگان توطئۀ کودتا ‌خیز برداشته‌‌اند تا به حساب خود «آب رفته را به جوی» بازگردانند؛   برندگان نیز آنقدرها سرخوش و بی‌خیال نیستند،   چرا که می‌دانند،  «گرگ زخمی» از گرگ گرسنه به مراتب درنده‌ترست.   در حال حاضر چند جبهۀ شناخته شدۀ سیاسی را در داخل و خارج مرزها می‌توان رصد کرد،   و مسلماً جبهه‌های دیگری که به چشم نمی‌آیند در سایه‌ها همچنان فعال‌اند.   در مطلب امروز نیم‌نگاهی به سلوک سیاسی جبهه‌هائی‌ می‌اندازیم که قابل رویت‌اند،   و نقش‌شان را در افق تغییرات ژئوپولیتیک منطقه دنبال می‌کنیم.  پس نخست برویم به سراغ ملایانی که در رأس حکومت جمکران نشسته‌اند!

 

از آنجا که حاکمیت فعلی در کشور ایران خود دست‌پروردۀ سازمان‌های اطلاعاتی غرب به شمار می‌رود،  مشکل بتوان تضادی بنیادین میان اهداف کودتای ناکام و مطالبات واقعی این حاکمیت مشاهده نمود.   به عبارت ساده‌تر،  ملایان بیش از آنچه با کودتا و کودتاچیان به قولی «زاویه» داشته باشند،   از شکست کودتا نگران شده‌اند.   چرا که پیروزی کودتا می‌توانست برای گروه‌ کثیری از اینان در رأس هرم قدرت،   نوعی زنگ ‌تفریح به شمار آید.   ابزاری شود جهت تسویه حساب‌های فردی و گروهی؛   تصفیه‌های سیاسی،  بازسازی‌های ایدئولوژیک استعماری؛  حساب‌سازی‌ها و لفت‌ولیس‌ها،  سفرها و حذف برخی مهره‌ها و جابجائی برخی دیگر جهت بهینه کردن ارتباطات با سازمان‌های اطلاعاتی غرب و ...  از اینرو به صراحت شاهدیم که به طور مثال علی خامنه‌ای،  رهبر حکومت ملایان پس از شکست کودتا هیچگونه تلاشی جهت تغییر مسیر حاکمیت به خرج نداده.   ورای آن،   سعی دارد افکار عمومی را نیز هر چه بیشتر تحریک کند.  

 

به عنوان نمونه،  در بیانات علی خامنه‌ای پس از شکست براندازی،  به آنچه دولت و حکومت مورد تأئیدش،  «نفوذ عوامل اسرائیل» می‌نامند، هیچ  اشاره‌ای نمی‌بینیم.    البته پیشتر هم بارها گفته‌ایم که مسئلۀ‌ «عوامل نفوذی اسرائیل» در ایران بازی سیاسی‌ای است که ملایان عالماً و عامداً برای تطهیر خود از طریق گرفتن انگشت اتهام به سوی دیگری به راه انداخته‌اند.  این عوامل به اصطلاح نفوذی،   جز مقامات حکومت‌ نیستند.   در نتیجه،  اینجا سئوالی مطرح می‌شود؛  سکوت علی خامنه‌ای را در اینمورد چگونه می‌توان تحلیل کرد؟  آیا وی با سکوت در این موضوع به زبان بی‌زبانی وابستگی حاکمیت ملایان به آمریکا و اسرائیل را «کلید» زده؛   آن را «طبیعی» جلوه می‌دهد؟    یا اینکه قصد دارد با تهییج و تحریک مخالفان واقعی وابستگی به آمریکا،   اینان را بر علیه دولت و حکومت به شورش و عملیات ایذائی وادار نماید؟   بالاخره تکلیف ملت ایران با آنچه اینان «عوامل نفوذی اسرائیل» معرفی می‌کنند،  چیست؟!  و نقشی که دولت در برابر این «پدیده» بازی می‌کند چگونه می‌باید تحلیل شود؟     

 

از سوی دیگر،  شاهدیم که سازمان تبلیغات اسلامی تریبون نماز جماعت تهران را به آخوند صدیقی سپرده.   نیازی نیست که بگوئیم از این «سازمان استعماری» انتظار معجزه نداریم.  ولی در شرایط حساس کنونی،‌   این عمل جز توجیه‌ تلاش‌های کودتائی منتسب به آمریکا و اسرائیل هیچ پیام دیگری نمی‌تواند داشته باشد!  به صراحت بگوئیم،  حاکمیت با این عمل به مردم اعلام می‌دارد،  فردی که خود و نزدیکان‌اش تا زیر مژگان در مرداب فساد مالی  مغروق‌اند،  و حتی پرونده‌شان نیز در جریان است،  امام جمعۀ شما خواهد بود!  حاکمیت به صراحت می‌گوید،‌  بدانید و آگاه باشید که چنین است و جز این نخواهد شد!  حاکمیت به زبان‌ بی‌زبانی می‌گوید،   فاسد و فاسدپروریم،    زورگو و زورگیر؛   قلندر در برابر ملت‌ایم‌،  و همانطور که دیدید دریوزه و فراری از برابر دشمن!   بله،  معنای این نوع پیام‌ها روشن است؛   اینان به صراحت از ملت می‌خواهند تا در میعادهای کودتائی آتی جهت بیرون کشیدن کشور از منجلاب چنین دستگاه زبون و فاسدی به جرگۀ کودتاچیان بپیوندند!

 

در کنار قلندرهای «پوشالی‌ای» که علی خامنه‌ای در رأس‌شان ایستاده،   دکانی نیز به نام «اصلاح‌طلبی» افتتاح شده!   جماعت اصلاح‌طلب تلاش دارد تا بحران را «خانگی» بنمایاند.   به عبارت دیگر،   اینان مشکل را نه در روابط استعماری‌ای که منجر به کودتای 22 بهمن 57 شد،   که در شیوۀ عمل چند تن در رأس حکومت می‌بینند.  ولی این جماعت نیز در عمل،   جز کودتاچی نیستند!   چرا که طی 8 سال دولت ملاممد خاتمی،  اصلاح‌طلبان که هم دولت و هم مجلس را در دست داشتند،  جز بحران‌سازی‌های اجتماعی و سیاسی ـ  قتل‌های زنجیره‌ای،  ضرب‌وشتم و قتل در خوابگاه دانشجویان،  قتل روزنامه‌نگاران،  تعطیلی روزنامه‌ها،  و ... ـ   هیچ دستاوردی نداشتند.   نهایت امر عطاءالله مهاجرانی،   رئیس کودتاچیان اصلاح‌طلب را نیز می‌بینیم که امروز در شهر لندن لنگر انداخته و به اسلام‌پناهی مشغول است!        

 

و اما سردستۀ کنونی این جماعت اصلاح‌طلب،   میرحسین موسوی است که پیشنهاد می‌کند تا ملت با یک رفراندوم نوع حکومت را «مشخص» نماید!   موسوی گویا نمی‌داند که رفراندوم در هر حال در سنت سیاسی دمکراسی‌ها،   جهت تعیین نوع حکومت برگزار نمی‌شود.  از این گذشته،   برگزاری رفراندوم در شرایطی که هیچ حزب و جریان قابل اعتنای سیاسی در کشور وجود ندارد،   و رسانه‌ها از هر قبیل در کنار رادیو و تلویزیون و حتی اینترنت در محاق سانسور حاکمیت اوفتاده چه معنائی می‌تواند داشته باشد جز عوام‌فریبی؟   بله،   این ملایان بودند که با لات‌بازی،  پدیدۀ رفراندوم «آری یا نه به جمهوری اسلامی!» را خلق کردند؛   نتیجۀ هولناک‌اش را نیز امروز شاهدیم.   خلاصه بگوئیم،  بازی کردن و وررفتن با «ابزار دمکراسی» به هیچ عنوان به استقرار دمکراسی منجر نمی‌شود.  شاید نیم‌نگاهی به تحرکات اصلاح‌طلبان در این مرحله ضروری باشد.    

 

به استنباط ما،  اگر در دوران ملاممد خاتمی،   اصلاح‌طلبان به دنبال کودتای «نظامی ـ مذهبی» و کشیدن «انقلاب اسلامی» به جانب غرب،  و خصوصاً خروج از جرگۀ نفوذ روبه‌رشد روسیه بودند،   امروز نیم‌نگاه‌شان به سلطنت‌طلب‌هائی است که خارج از مرزها در آغوش سازمان سیا «پروار» می‌شوند.   از اینرو در کمال تعجب «رفراندوم» پیشنهادی میرحسین موسوی،  با آشی که رضا پهلوی تحت عنوان «رفراندوم» و تعیین سرنوشت برای ما ملت روی بار گذارده هماهنگی نشان می‌دهد!  البته اگر فراموش نکرده باشیم،  اعلیحضرت آریامهر هم برای انقلاب سفیدی که جان‌. اف. کندی فرمان‌اش را صادر کرده بود،‌ «رفراندوم» بر پا فرمودند! 

 

ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم،   برگزاری رفراندوم،‌   آنهم جهت تعیین سرنوشت ملت هیچ معنا و مفهومی نمی‌تواند داشته باشد.   موضوع مورد اعتنا در یک «رفراندوم» نمی‌تواند تمامیت یک حکومت و مسائل یک کشور را بازتاب دهد.   رفراندوم عموماً بر سر موضوعات «حاشیه‌ای»،   اگر نگوئیم کم‌اهمیت برگزار می‌شود،  نه جهت تعیین سرنوشت ملت‌ها.  باری حّب زهرآگین رفراندوم را نخست آریامهر و سپس خمینی و لات‌ولوت‌های‌اش پیشتر در ایران به خورد ملت داده‌اند،  و امروز می‌باید با صدای رسا به تمامی آن‌هائی که برای «رفراندوم» خیز برداشته‌اند بگوئیم،  دکان‌تان را تخته کنید،  دیگر بس است!

 

ولی شکست کودتا در کشور آمریکا نیز تلاطم قابل توجهی به راه انداخته.   پس از آنکه گند این کودتای «آمریکائی ـ اسرائیلی» در آمد،  به ناگاه گریبان دونالد ترامپ را نیز در مسئلۀ «پدوفیلی» گرفته‌اند.    بله،   روزنامۀ وال‌ستریت جورنال،  یکی از مهم‌ترین نشریات وابسته به راست‌گرایان و جمهوری‌خواهان،   و مدیریت‌اش،   یعنی روبرت مرداک که خود از مهم‌ترین شخصیت‌‌های جمهوریخواه به شمار می‌رود،  پروندۀ «پدوفیلی» را زیر دماغ ترامپ گذاشته‌اند.  به صراحت بگوئیم،   اگر این اتهامات،  حتی در حدی تلویحی مورد تأئید مقامات حقوقی قرار گیرد،   شکست ترامپ در انتخابات میاندوره‌ای کلید خواهد خورد!  و پایان ترامپیسم را پیش از خروج ترامپ از کاخ‌سفید شاهد خواهیم بود.    

 

شاید به همین دلیل است که بار دیگر سروصدای اصلاح‌طلبان را در ایران می‌شنویم  ـ   اصلاح‌طلبی در واقع در دوران بیل کلینتن،  جهت گسترش ارتباط غرب با ایران و کشاندن این روابط به درون جمهوری‌های مسلمان‌نشین و سابقاً‌ شورائی پایه‌ریزی شده بود.   و هر چند در همان دوران نیز اصلاح‌طلبان کاری از پیش نبردند،   امروز دیگر شرایط هیچ ارتباطی با دوران کلینتن ندارد.    اوکراین در آتش جنگ می‌سوزد؛  اسرائیل در جنگی فرسایشی،  نخست در غزه و لبنان،  سپس در ایران،   و اینک در سوریه گرفتار آمده؛   قدرت اقتصادی چین کمر آمریکا را شکسته،  و در این میانه حکومتی متمایل به غرب،  و گریزان از دمکراسی در ایران تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهد تا کارت‌های مورد نظر آمریکا ـ  سلطنت‌طلبی اسلامی،  اصلاح‌طلبی،  اصول‌گرائی، اسلام‌گرائی،‌  و ... ـ  را همچنان زنده نگاه دارد.          

 

در واقع حکومت ملایان و اصلاح طلبان به صورت دو تیغۀ قیچی عمل می‌کنند.  تیغۀ حکومت در مسیر تحریک افکارعمومی و ایجاد خشم و نفرت،  و اصلاح‌طلبان و شاه‌الله در  راه «نجات فرضی» ایرانیان!    تحرکات حکومت با تیز و آروغ رهبر،‌   در مورد «پیروزی بر آمریکا و اسرائیل»،   و به ویژه نادیده گرفتن قربانیان آنچه جنگ 12 روزه می‌خوانند آغاز شد.  سپس با تریبون دادن به آخوند صدیقی،   ‌و ابقاء جنتی و دیگر اوباش منفور ملت در شورای نگهبان ادامه یافت.   همزمان شاهد کشتار سازمان‌یافتۀ‌ غیرنظامیان توسط نیروهای انتطامی هستیم؛   شلیک به سرنشینان اتومبیل‌ها و سپس یافتن «مأموران خاطی!»    وظیفۀ‌ الهی این مأموران ارعاب ملت است!   عملیات خرابکارانه ـ   انفجار و آتش‌سوزی‌ ـ   و انتساب آن به اسرائیل،  و ایجاد اختلال در شبکۀ توزیع آب‌ و برق و ... و به ویژه کوفتن بر طبل «امکان تهاجم نظامی دوبارۀ اسرائیل» بخش دیگری از تحرکات حکومت است.   اینهمه با هدف عاصی کردن مردم و هی کردن‌شان  به سوی «ناجیان» فرضی.   «ناجیانی» که در داخل و خارج مرزها بر طبل «رفراندوم» می‌کوبند!           

 

بله،  علیرغم تمامی توضیحاتی که در بالا آوردیم،  مسئلۀ امروز ایران همان است که پس از فروپاشی اتحاد شوروی بوده.   آمریکا نمی‌خواهد در ایران دست از اسلام بشوید؛   روسیه جهت گسترش «سیاسی ـ اقتصادی» کشورش نیازمند حفظ روابط گستردۀ تجاری با ایران است؛   چین به دنبال لنگرگاه‌های نظامی و استراتژیک در دریای عمان و خلیج‌فارس است؛   و ...  از اینروست که حکومت ملایان دست‌نشاندۀ غرب جهت لبیک به مطالبات واشنگتن،   ایران را هر دم از یک بحران به بحران دیگری فرومی‌اندازد.   باشد تا مخالف‌نمایان‌اش در داخل و خارج بتوانند،  رفراندوم را به عنوان  «راه  نجات ایران» ارائه دهند و کشور را به مسیر مطلوب آمریکا هدایت نمایند!

 

 

 

 

 

 

              

 

  

 

 

 

 

              

 

 


هیچ نظری موجود نیست: